من که ام جز زندگانی جز عدم؟
من که ام جز پایداری جز گریز؟
ای دریغ از پای بی پاپوش من!
درد بسیار و لب خاموش من!
بار خود بردیم و بار دیگران!
کار خود کردیم و کار دیگران...
من سلام بی جوابی بوده ام!
طرح وهم اندود خوابی بوده ام!
زاده پایان روزم زین سبب!
راه من یکسر گذشت از شهر شب!
چون ره از آغاز شب آغاز گشت!
لاجرم راهم همه در شب گذشت...